فصل شیدایی

.امام رضا (ع) : در شگفتم که چگونه کسی که دنیا را آزموده و تغییرات آن را به چشم خود دیده باز دل به دنیا می بندد

۱۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

به وبلاگ "فصل شیدایی" خوش آمدید!

به وبلاگ "فصل شیدایی" خوش آمدید!

سلام رفیق ... 

 می دونے فصل شیدایے شده...
 دوست دارین شما هم شهید بشید؟ دوست دارید شما هم تو دنیا و عقبی، عزیز بشید؟ 
 شهیدا اول مراقبت از دلشون ڪردن، بعد مدافع ᓗـرم شدند... 
 چون قلب ᓘـونـہ ᓘـداست...  
 از ᓗـرم ᓘـدا ᓘـوب دفاع ڪردند ڪـہ بهشون لیاقت دفاع از ᓗـرم ᓗـضرت زینب رو دادند. 
  
 باید ᓘـودمون رو وقف امام زمان (عج) ڪنیم... 
 طورے ڪـہ ᓗـضرت ماموریت هاے ᓘـاصش رو بـہ وسیلـہ ما انجام بده... 
 چـہ توفیقے بالاتر از این... چـہ عشقے بالاتر از این...

 فصل شیدایے شده... شیدایے امام زمان... شیدایے شهدا... 
 جا نمونے رفیق... 

۲۰ نظر
پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۳۴ ب.ظ خــــــادم الشـــهدا
3 خاطره زیبا از شهید محمود کاوه

3 خاطره زیبا از شهید محمود کاوه

دیر به دیر می آمد. اما تا پایش را می گذاشت توی خانه بگو بخندمان شروع می شد . خانه مان کوچک بود؛ گاهی صدایمان می رفت طبقه ی پایین.

ادامه مطلب...
۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خــــــادم الشـــهدا
پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۳۱ ب.ظ خــــــادم الشـــهدا
2 خاطره از شهید حسین خرازی

2 خاطره از شهید حسین خرازی

وضعیت سختی بود. بیش تر فرمانده های گردان و گروهان شهید شده بودند. گفت « فرمانده گردان خودمم. برو هرکی مونده جمع کن. » گفتم « آخه حسین آقا.. » گفت « آخه نداره. می گی چی کار کنم ؟ وقت نیس. برو دیگه.»

ادامه مطلب...
۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خــــــادم الشـــهدا
پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۲۹ ب.ظ خــــــادم الشـــهدا
3 خاطره خواندنی از شهید مهدی زین الدین

3 خاطره خواندنی از شهید مهدی زین الدین

همه دور تا دور سفره نشسته بودیم ؛ پدر و مادر مهدی، خواهر و برادرش. من رفتم توی آش پزخانه، چیزی بیاورم وقتی آمدم،

ادامه مطلب...
۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خــــــادم الشـــهدا
چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۰۹ ب.ظ خــــــادم الشـــهدا
دو خاطره زیبا از شهید حسن باقری

دو خاطره زیبا از شهید حسن باقری

 نمی شناختمش. گفت « نوبتی نگهبانی بدین . یکی بره بالای دکل ، یکی پایین ، پشت تیربار. یکی هم استراحت کنه.» بهش گفتم« نمی ریم. اصلا تو چه کاره ای؟»

ادامه مطلب...
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خــــــادم الشـــهدا
چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۰۷ ب.ظ خــــــادم الشـــهدا
خاطره از شهید مصطفی ردانی پور

خاطره از شهید مصطفی ردانی پور

مریض شده بود؛ می خندید. می گفتند اگر گریه کند خوب می شود. نمازم را خواندم . مهر را گذاشتم کنارم. نگاهش می کردم. حال نداشت.صدایش در نمی آمد.

ادامه مطلب...
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خــــــادم الشـــهدا
چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۰۶ ب.ظ خــــــادم الشـــهدا
سه خاطره از شهید مهدی باکری

سه خاطره از شهید مهدی باکری


از پنجره نگاه به بیرون کرد و گفت « بچه ها بسه دیگه ؛ دیر وقته. برین دم خونه ی خودتون» بهش گفتم « چی کارشون داری؟ بچه، بذار بازیشون رو بکنن. خوبه خودت بچه نداری ! معلوم نبود چی کار می خواستی بکنی.» گفت « من بچه ندارم ؟ من توی لشکر یک عالمه بچه دارم . هروز مجبورم به ساز یکیشون برقصم.»
ادامه مطلب...
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خــــــادم الشـــهدا
چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۰۳ ب.ظ خــــــادم الشـــهدا
سه خاطره کوتاه و زیبا

سه خاطره کوتاه و زیبا

سنم کم بود، گذاشتندم بی‌سیم‌چی؛ بی‌سیم‌‌چی ناصر کاظمی که فرمانده‌ی تیپ بود.
چند روزی از عملیات گذشته بود و من درست و حسابی نخوابیده بودم. رسیدیم به تپه‌ای که بچه‌های خودمان آنجا بودند. کاظمی داشت با آنها احوال‌پرسی می‌کرد که من همان‌جا ایستاده تکیه دادم به دیوار و خوابم برد.


ادامه مطلب...
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خــــــادم الشـــهدا
چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۱۹ ب.ظ خــــــادم الشـــهدا
زندگی نامه شهید محمدرضا خالصی

زندگی نامه شهید محمدرضا خالصی

دهمین فرزند حاج کریم در سال 1338 به دنیا آمد. حاج کریم نامش را محمدرضا گذاشت.آخرین سال های تحصیلش همراه بود با مبارزات انقلاب. به هنگام آغاز جنگ در سپاه پاسداران فرمانده گروهی را در تپه های تکاپ بر عهده داشت...

ادامه مطلب...
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خــــــادم الشـــهدا