مسئول بهداری واحد توپ خانه بودم. اورژانس، یک جعبه از انواع داروها در اختیارم گذاشته بود. روزانه چندین مریض داشتم. از واحد تدارکات هم تعدادی کمپوت گرفته بودم و به بعضی که قوایشان تحلیل رفته بود کمپوت می دادم. بعضی که به بیماریشان خیلی اهمیت نمی دادند برای گرفتن کمپوت هم که شده به بهداری می آمدند. وقتی کمپوت به اندازۀ کافی نبود با مراجعه کننده ها شرط می کردم که فقط در قبال تزریق آمپول کمپوت بدهم. به این دلیل که واقعاً آن ها باید مداوا می شدند، اما قضیه را مثل جنگ جدی نمی گرفتند، به نحوی که گاهی ازخیر کمپوت می گذشتند و تن به تزریق نمی دادند.